صحبت های ابراهیم حاتمی کیا در جشنواره فیلم جمهوری اسلامی (موسوم به فجر) در سی و نهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و واکنش هایی که از طرف برخی افراد نسبت به حرف های او نشان داده شد، مرا به یاد مقاله ای تحت عنوان «از فاو تا فاو» انداخت که در سال 1367 بعد از شکست رزمندگان اسلام و از دست دادن شهر فاو عراق در یکی از روزنامه های آن ایام (کیهان یا اطلاعات) منتشر شد. دیدم باز نشر آن خالی از لطف نیست!
***
متن را در ادامه بخوانیدتشخیص مقام معظم رهبری از وضعیت کنونی فرهنگی کشور در شرایط پیچ تاریخی انقلاب اسلامی، و توصیه ایشان به همه هستههای فکری و عملیِ جهادی، فکری، فرهنگی در سرتاسر کشور تحت عنوان «آتش به اختیار»، دشمنان داخلی و خارجی را به شدت دچار عصبیت جانکاه و سردرگمی جنونآمیز کردهاست، تا جایی که سعی میکنند با تحریف محتوای آن از بها و ارزش آن بکاهند و بدین وسیله آسیبهای احتمالی خیزش جوانان فرزانه ایران اسلامی را نسبت به خویش به حداقل برسانند.
با جستجویی ساده در تاریخ بیانات مقام معظم رهبری دیده میشود که این فرمان، بارها و بارها به تعابیر گوناگون و در زمانهای مختلف به خصوص در حوزه فرهنگ مورد اشاره ایشان بوده است، امّا متأسفانه و به شکلی مستمر و همیشگی مسئولان و مدیران این عرصه، از آن غفلت و کوتاهی نمودهاند. عبارات و توصیههایی مثل مقابله با تهاجم فرهنگی، توجه به شبیخون فرهنگی، تشخیص ناتوی فرهنگی، نگرانی از ولنگاری فرهنگی؛ ضرورت ایجاد و بهرهگیری از قرارگاه فرهنگی، گلایه ایشان از بعضی سازمانها و نهادها و مسئولان فرهنگی کشور و بلکه اظهار ناامیدی ایشان از برخی آنها، در تاریخ رهبری معظم له کم نبوده و نیست، در حالی که برخی ملاحظهکاریها، مصلحتسنجیها، رودربایستیها، ترس از عدم برخورداری از منافع، منفعتطلبیها، نادانیها، ناتوانیها، غفلتها، سوء مدیریتها، تنگچشمیها، باندبازیها، آیندهنگریهای سودجویانه و امثال این معایب ـ که با کمال تأسف در میان مسئولان فرهنگی کشور به فراوانی مشاهده میشود ـ نگذاشتهاست تا ارزش واقعی و مفهوم حقیقی این هشدارهای همیشگی به طور منطقی و اصولی به مردم و جوانان منتقل گردد و تبدیل به گفتمان مؤثر انقلابی میان مردم تبدیل شود. انصافاً کدام چشمی است که حرکت رسانهای قدرتمند زر و زور و تزویر را در تخریب فرهنگ و اخلاق و اعتقادات مردم نبیند؟ آیا کسی میتواند تخریبهای ضد فرهنگی سالهای اخیر (به خصوص از سالهای 1990 میلادی به این سو) را انکار کند؟ متلاشی شدن بسیاری از خانوادهها، افزایش آمار طلاق، ازدواجهای سپید، کمتوجهی به برخی فرامین الهی، اهانت و هجو برخی ارزشهای دینی و اخلاقی، تخریب و ترور شخصیتها و افراد توسط بعضی مسئولان، ترس از ابراز عقیده و انتقاد صحیح و به جا، ارجحیت باند و باندبازی و منافع آن بر ارزشهای اصیل فرهنگی و اعتقادی، و... نمونه اندکی از این آسیبها و تخریبهاست.
در مقابله با امثال این خطاها و ضدارزشها چه باید کرد؟ متاسفم که باید آرزوهایم را پس بزنم و بگویم اقدامات سلبی در برابر تهاجم فرهنگی بیگانه پیشکش! درد اینجاست که بخش قابل توجهی از اقدامات ایجابی رسانهها و نهادهای فرهنگی که اتفاقاً باید در مسیر نفع مردم و گسترش ارزشهای اعتقادی و فرهنگی آنان گام بردارد، دقیقا در جهت تخریب ساخته و پرداخته میشود. زیاد جای دوری نرویم! تعداد قابل توجهی از همین برنامههای اخیر سیمای جمهوری اسلامی را که مورد توجه قرار میدهیم، به وضوح در پس شعارهای نمکین و بعضاً جذاب آنان صدای خرد شدن اصالت برخی ارزشها به گوش میرسد. مثلاً پدر و مادر به عنوان رکن اساسی خانواده مورد تهاجم و تحقیر و هجو و تمسخر قرار میگیرد و به سادگی و بلاهت هر چه تمام تر ارکان جامعه تخریب میشود. جالبتر آن که از مدیران و مسئولان و سازندگان اینگونه برنامهها و سریالها به زبانهای گوناگون و در موقعیتهای فراوان از منبع بیتالمال تقدیر و تشکر میشود و باز هم همینهایند که کارشان را ادامه میدهند و به تخریب باقیمانده ارزشها میپردازند و مسئولان هم سرشان را زیر برف میکنند تا الی ما شاء الشیطان!
در تخریب فرمان آتش به اختیار رهبر فرزانه انقلاب اسلامی برخی از همان افراد نادان که در میان نیروهای انقلابی خزیده و مأمن و مأوایی ریاکارانه برای خود دست و پا کردهاند، با تفسیر نادرست از این بیانات، این سوء فهم را منتشر میکنند که رهبری طی این دستور دست نیروهای انقلاب را برای هر اقدامی باز گذاشتهاند و آنها از این پس میتوانند فارغ از قوانین جمهوری اسلامی ایران، دست به هر اقدامی بزنند و آن را توجیه کنند. این تعبیر مرا به یاد احساس تکلیف به اصطلاح شرعی گروههایی انداخت که باعث شد در دورهای یک فیلم سینمایی را که اتفاقاً (و البته نه خیلی درست و درمان) پرده از خیانت و نفاق عدهای بر میداشت، را از اکران سینماها پایین بکشند و تحت عنوان ادای تکلیف با استناد به بند «م» وصیتنامه امام خمینی (ره) فرزندان انقلاب اسلامی را هدف تخریب و توهین خویش قرار دادند. و با این کار، آب به آسیاب دشمن ریختند. آنان برای آن که آب گلآلود گردد و هدف اصلی آنان در هالهای از ابهام گم شود، به فیلمهای دیگری هم در کنار آن توجه کردند و فیلمهای دیگری را هم با این اقدام آسیب رساندند.
از سوی دیگر، برخی افراد خارج از نظام، تفسیر دیگری از این فرمان دارند و مدعی هستند پس از این باید منتظر اقدامات خطرناکی مانند قتلهای زنجیرهای، حمله به سفارتهای عربستان و انگلیس، و... بود. البته از این گروه که صفشان از مردم جداست، چیزی غیر از این برداشت و تبلیغ بسیجیهراسی، و حزباللهیهراسی نمی توان انتظار داشت. این برداشت توسط عدهای از معاندین خارجنشین و داخلی مطرح میشود تا با تفسیر غلط از این مفهوم، اصل حرکت نیروهای انقلابی را خنثی کنند.
پر واضح است که معنای فرمان «آتش به اختیار» مترادف با خودسری و اقدامات فراقانونی نیست. این سخنان، مجوز قانونشکنی، خودسری، و لاقیدی نسبت به اصول و قواعد اساسی انقلاب اسلامی به کسی نمیدهد. برای شاهد مثال: آیا در قاعده بسیار مهم و اساسی (اما مغفول ماندۀ) امر به معروف و نهی از منکر قانونشکنی و خودسری دیده میشود؟ بیتردید پاسخ منفی است.
در هر حال آنچه باید با دلی غمگین اذعان کرد، این مفهوم است که خطاب صریح مقام معظم رهبری خطاب به جوانان مؤمن انقلابی مبنی بر «آتش به اختیار» در شرایط حاد کنونیِ جنگ نرم، ناامیدی قطعی ایشان را از دستگاههای متولی فرهنگی کشور به نمایش میگذارد. «آتش به اختیار» در عرصه فرهنگ دقیقاً به این معناست که وقتی جنگ نرم دشمن با قدرت تمام در حال تحمیل شدن از ناحیه استکبار بر مردم ایران اسلامی است، و رهبر انقلاب بارها و بارها جهتها و هدفها را مشخص کرده و اعلام کردهاند، دیگر نباید منتظر دستگاههایی نظیر صدا و سیما، وزارت ارشاد، وزارت علوم، سازمان تبلیغات و... بود؛ بلکه هر نفر از نیروهای فرهنگی انقلاب اسلامی (چه در مقام مسئول، و چه در مقام آحاد جامعه فرهنگی و هنری کشور) باید در چنین شرایطی وظیفه خود را در این نبرد فرهنگی ذیل استراتژی و راهبرد انقلاب و جمهوری اسلامی تشخیص دهد و مطابق آن عمل کند و در این مسیر منتظر تأیید و تکذیب زید و عمرو هم نباشد، چون با کمال تأسف بسیاری از نهادهای مسئول فرهنگی کشور یا تعطیلاند و یا گرفتار بوروکراسی و کاغذبازی هستند و صد البته مقوله اساسی مقابله با جنگ نرم و حرکت در مسیر انقلاب اسلامی را به فراموشی سپردهاند.
پدیدۀ انقلاب اسلامی
که در آغاز پانزدهمین قرن ظهور اسلام در کشور پهناور ایران به رهبری یکی از
فرزندان پیامبر اکرم (ص) روی داد، به طور قطع در راستای همان وعدۀ الهی تعریف می شود
که حکومت صالحان را بر گسترۀ زمین را نوید می دهد. انقلاب اسلامی داعیه دار زمینه سازی
برای حکومت واقعی و حقیقی دین اسلام در سطح عالم است؛ دینی که تمامی وجوه حیات
انسان را در بر می گیرد و برنامۀ زیست دنیایی و آخرتی او در تمامی ابعاد کلی و
جزئی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، و دفاعی را همراه با حفظ کرامت و عزت انسان تدارک
دیده است. در فرآیند آماده سازی زمینه های این هدف، بی شک ضرورت رسانیدن پیام آن
به انحای گوناگون به سطوح و اقشار مختلف مردم جهان و همراه سازی آنان، انکارناپذیر
است، ضمن اینکه انقلاب اسلامی تمامی معادلات شیطان و عمّال آن را نیز به هم ریخته،
تصوّر سیطرۀ کامل شیطان را برجهان مادّی و معنوی بشر مخدوش ساخته است. در چنین
شرایطی بدیهی است که شیطان با تمام وجود و با بهره گیری از تمامی اعوان و اذنابش
برای منهدم کردن بنای حکومت اسلامی و از میان برداشتن این انقلاب الهی گام بردارد
و برای زایل کردن و گوشه نشین کردن تفکراتی که بر پایه انقلاب اسلامی شکل می گیرد،
دست به طراحی و اقدام بزند.
به وضوح مشخص است که فعالیت های خرابکارانه، ترور، محاصره اقتصادی،
جنگ، تحریم سیاسی و… توسط دشمنان انقلاب اسلامی در همین راستا است که معنا می یابد،
بنابراین شیطان و قاطبۀ اولیای او، هر گاه از مفید فایده بودن هریک از ابزارهای
خود مأیوس شوند، طرحی جدید را فرا راه خویش قرار می دهند تا بتوانند از راهی دیگر
خود را به اهداف شوم خویش نزدیک تر نمایند.
شرایط امروز جهانی،
پیشرفت های تکنولوژیک، و بالارفتن سطح آگاهی های عمومی ایجاب می کند تا شیوۀ
تهدیدات شیطان نیز متفاوت تر، متنوع تر و توجیه پذیرتر از پیش باشد؛ ظاهری آرام تر،
موقّرتر، نرم تر، معقولانه تر، مبادی آداب تر، متشخص تر، محترم تر، دلفریب تر، و
بدیهی تر از دیگر شیوه ها داشته باشد، و نتیجه ای مطمئن تر و قابل پیش بینی تر نیز
بدهد، و حتی برای مقابله؛ مبارزه ای بسیار سخت تر، گران تر، و کم نتیجه تر را
بطلبد؛ مبارزه ای که به یقین کار هر کسی نیست و به سادگی هرگز! امکان پذیر نخواهدبود.
ناگفته پیداست که یکی از روش های مؤثر شیطان، تهدید نرم، از طرق مختلف
بر علیه مسلمانان جهان و انقلاب اسلامی است که همواره ساری و جاری کرده است، و شاید
گویاترین تعبیری که در این باب به کار برده شده، «تهاجم فرهنگی» است؛ و عبارات
دیگری مثل «شبیخون فرهنگی»، «ناتوی
فرهنگی»، «انقلاب مخملی»، «انقلاب رنگی»، «براندازی نرم»، و… ابعاد دیگری از این تهاجم
فرهنگی را به نمایش می گذارد.
پر واضح است که در جریان تهاجم فرهنگی شیطان یا همان مقابله شیطان با انقلاب اسلامی که با بهره گیری از ابزار، امکانات، الزامات، توانایی ها و ویژگی های متناسب با آن به وقوع خواهد پیوست، رسانه ها در هر دو سوی مبارزه (مهاجم و متهاجم) نقش به سزایی دارند، و نقش سینما و تلویزیون در این دایره بی بدیل و بی نظیر است؛ سینما و تلویزیون (با تمام اشکال آن) مخاطبان بسیار بیشتری را در بر می گیرد، از طریق روان و حس آدمی تأثیر می گذارد، قدرت جان بخشی به موجودات بی جان و نیز ایجاد و تعمیم شخصیت های واهی را در اشکال و سطوح بی شمار داراست، می تواند خود به خودی نیاز ارتباط مخاطب با خود را به وجود آورد، و از همه مهم تر اگر به فرض مثال طرف مقابل میدان را خالی نکند، قطعاً ناچار به مبارزه ای بسیار سخــت تر، دقیق تر، دلسوزانه تر، عالمانه تر، کارشناسانه تر، و جان فرساتر خواهد بود.
امّا با توجه به این نیاز فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی در سطوح گوناگون ملی، فراملی و بین المللی و در جهات متعدد و مختلف؛ متأسفانه عملکرد و نتایج بدست آمده در حوزة سینمای انقلاب اسلامی، نه تنها با حجم و جایگاه مطلوب در فرمایشات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در این باره، مطابقت ندارد، بلکه تحقیقاً، قطار سینمای ایران حتی در موارد بی شماری در جهت مقابل و متضاد با اهداف انقلاب اسلامی نیز حرکت کرده است
چه بسا (و به گمان بسیار محتمل) دشمنی که از تقویت، استقرار و استمرار انقلاب اسلامی آسیب می بیند، خود را در جریان سیاست گذاری سینمای انقلاب اسلامی در ابتدای امر دخیل کرده، و روند سینمای ایران اسلامی را از ابتدا در همین جهتِ غلط برنامه ریزی کرده است. نتایج این سیاستگذاری و رفتار آگاهانه یا ناآگاهانۀ مطابق با آن، از نظر صاحبنظران و نخبگان سینمای ایران به عنوان چالشهای اصلی سینمای ایران برشمرده می شود و عمدتاً در چهار محور (چالشهای اقتصادی، چالشهای سیاسی، چالشهای فرهنگی، و چالشهای مدیریتی و سیاستگذاری) تقسیم بندی می گردد، و در میان این چهار محور چالشهای فرهنگی، و چالش های مدیریتی و سیاستگذاری اهمیت و برجستگی بیشتری دارد که برای جلوگیری از تطویل کلام تنها به تعدادی از اهم آنها اشاره می شود
بدیهی است هریک از موارد زیر را می توان در فرصت مناسب به تفصیل مورد بررسی و مداقّه قرار داد:
1- عدم تبیین ماهیت سینمای پس از انقلاب اسلامی در نهادهای علمی، دینی، و مذهبی کشور
2- فقدان سینمای الگو به عنوان سینمای مطلوب نظام جمهوری اسلامی ایران
3- وجود فیلمهای مبتذل، کم محتوا، و حتی در تضاد با آرمان های انقلاب اسلامی
4- ضعف محتوایی و تکنیکی در غالب فیلمنامههای ساخته شده و ساخته نشده
5- فقدان هویت ملی، دینی، و انقلابی در بخش حداکثری سینمای ایران و بی توجهی به فرهنگ و سنن ملی کشور
6- عدم توجه صحیح به مخاطب و نیازهای واقعی او در عموم فیلم های ایرانی که بالتبع باعث از دست دادن طیف وسیع تماشاگران سینمای ایران شده است
7- گسترش بی اعتمادی و ناامیدی در میان مردم و به خصوص بین فیلمسازان سینمای ایران (و بالاخص دست اندرکاران سینمای انقلاب اسلامی) در سطوح مختلف، علی رغم سیاست ها، قوانین، و مقررات کشور و نیز تأکیدات مسئولان درجه اول نظام اسلامی
8- بیتوجهی به بازسازی زیرساختهای صنعتی و عدم دسترسی مطلوب مردم به سینما
9- ناهماهنگی مزمن و آزاردهنده میان مسئولان بخش فرهنگی و سینمایی و تلویزیونی کشور
10- حضور مافیای سینمایی و قدرت یافتن گروه های بی تفاوت، مخالف، و حتی معاند در سینمای ایران، علیرغم انکار مذبوحانه آن
11- به حاشیه رانده شدن بخش قابل توجهی از نیروهای ارزشی سینما و همچنین عدم تربیت نیروهای مطلوب جمهوری اسلامی در بخش های مختلف سینمای کشور
12- وجود افراد به جای مانده از سینمای منحط دوران پهلوی با همان گرایشها، سیاستها
13- وجود فضای غیرارزشی (و حتی ضد ارزشی) در پشت صحنة سینما و القای وجود حداکثری آن
14- و…
از یک نگاه که به شدت با تسامح و تساهل همراه است، احتمالا این تلقی صحیح باشد که مثلاً سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وظیفه رسیدگی به امور حداکثری طیفها، جریانها، سلیقهها، ذائقهها، و … را دارد و بنابراین همواره نمی تواند محدودیتی برای نیروهای غیر متعهد بوجود آورد!! اما به طور منطقی! این ناتوانی (یا ناخواستگی) علاوه بر طرح و گسترش معضلات و مسائل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی در کشور؛ موجبات بسیاری از مشکلات را در سینمای ایران فراهم آورده است.
با کمال تأسف باید گفت همواره مقام معظم رهبری برای حضور مؤثر و پیشبرنده جریان سینما در همراهی انقلاب اسلامی، نگاه و درخواست خود را مطرح کردهاند. اما پس از وقایعی که در دولت دهم در باب سینما رخ داد و جریان مدعی پدرخواندگی سینما چنان ناجوانمردانه تیشه را برای زدن به ریشه سینمای انقلاب اسلامی بلند کرد که چه بسا ترجیح داده شد تا این حمایت ها و دلسوزی ها به حداقل برسد، و جریان سینمای انقلاب اسلامی با بازنگری در فرصت ها و تهدیدهایش از نقاط ضعفش بکاهد و بر قدرتش بیفزاید. با وجود این، چیزی از مسئولیت سیستم دولتی و حکومتی فرهنگ و هنر کشور به خصوص در زمینه فیلم و سینما کم نمی شود. بنابراین به نظر می رسد اگر مسئولان و صاحبنظران حوزه فیلمسازی کشور، اعم از سازمان سینمایی کشور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، و… علی رغم توصیه و اصرار دلسوزان انقلاب اسلامی به هر دلیل گفته و ناگفته عاجز از رسیدگی به این امور است ضرورت دارد برای رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی و سینمای مطلوب آن تصمیمی صحیح و اصولی اتخاذ گردد! ضرورتی که غیرقابل انکار است…
متأسفانه علیرغم گذشت نزدیک به چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و ایجاد ده ها مرکز فرهنگی و هنری در کشور، هنوز هنرمندان متعهد جوان جایی را به درستی نمی شناسند که بتوانند در آن محیط به پرورش توانایی های هنری خویش بپردازند. از سوی دیگر دلسوزان انقلاب اسلامی نیز نگران حضور جوانان متعهد در برخی از مراکز فرهنگی و هنری متعلق به جوانان بوده و اعتقاد دارند جذابیت هنر (در حوزه های گوناگون)، شرایط کار در محیط های هنری، آلودگی اخلاقی و سیاسی برخی از این مراکز، و عدم هدایت و نظارت صحیح برخی مراکز، و... چه بسا ممکن است باعث از بین رفتن بسیاری از جوانان متعهد شود. بر اساس این نگاه پس از مدتی کوتاه، از میان جوانانی که به این محیط ها می روند، هنرمندانی بار خواهند آمد که نه تنها انگیزه ای برای حفظ ارزش های اسلامی ندارند، بلکه برخی نیز خواسته یا ناخواسته عامل مبارزۀ نرم بر علیه نظام و مردم خود می شوند. ضمن لزوم برنامه ریزی صحیح و منطقی برای پالایش مراکز موصوف و اقدام مؤثر در این زمینه، ضرورت دارد مراکز متعددی در سراسر کشور، بلکه در اقصا نقاط ایران اسلامی ایجاد و مدیریت شود که با شناسایی و جذب جوانان مستعد متعهد در زمینۀ هنر و بکارگیری آنان در جهت رشد سالم و ارزشمدار هنری ایشان گام بردارند، و با تقویت بنیه فکری و عقیدتی آنان راه ماندن در عرصه هنری ارزشمدار برایشان فراهم گردد، تا در نهایت جوانانی در عرصه هنر به قابلیتهای مطلوب دست یابند که از هنر بی هویت، هنر برای هنر، هنر در خدمت امیال انسانی، هنر شیطانی، و امثال آن به دور باشند.
در یک برنامه ریزی هدایت شده و مستمر ضرورت دارد تا استعدادهای هنریِ بالقوه و بالفعلِ جوانان کشف و با اقدامات آبرومندانه و عالمانه در عرصه هنر متعالی جذب و سازماندهی شوند. باید امکان تولید محصولات هنری را برایشان فراهم کرد تا از این طریق استعدادها و توان هنرمندان جوان تقویت و بارور شود و شرایط معرفی آنان به مراجع ذیصلاح هنری مهیا شده در بکارگیری مطلوب آنان همت گمارند و پیگیر حضورشان در صحنه های هنر کشور (بلکه در سطح جهان) باشند.
بر همین اساس چاره ای نیست جز آن که از طریق رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی فرهنگ سازی لازم صورت پذیرد تا آگاهی لازم در مردم و مسئولان در زمینه وجود مؤثر و متخصصانۀ جوانان متعهد در عرصۀ هنر به وجود آید، چرا که از این طریق به سادگی می توان سپر امنیت فرهنگی – هنری را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن را ایجاد کرد و به امکان نوسازی و تقویت معنوی هنرمندان جوان اندیشید چرا که با گسترش معنویت و اخلاق اسلامی در میان آنان، مقابله با تهدیدات براندازانه دشمن در بعد نرم افزاری و سخت افزاری به راحتی امکان پذیر است. شکی نیست که تقویت آگاهی ها و تعمیق دستآوردهای فرهنگی هنری جوانان کشور با توجه به پیشرفت های تکنولوژیک هنرها در جهان، و افزایش شناخت و قدرت تحلیل هنرمندان جوان از مسائل فرهنگی هنری داخلی، منطق های، و بین المللی با تأکید بر هنر اسلامی قدرت بی بدیلی در مصون سازی اجتماعی و فرهنگی خواهد ساخت.
گسترش گرایش به فرهنگ و تفکر بسیجی در میان مردم به ویژه جوانان، گسترش روحیه ظلم ستیزی و مقاومت در برابر استعمار و استکبار جهانی، تقویت احساس افتخار به هنرمند متعهد بودن براساس شناخت واقعیت ها و توانایی های هنرمندان جوان از آثار افزایش روحیه مسئولیت پذیری و مشارکت در طرحهای فرهنگی هنری، و در یک کلام بازی دادن به جوانان در این عرصه است.
البته که متأسفانه در حال حاضر، جلب توجه و عنایت آحاد مردم، مدیران، هنرمندان و مسئولان کشور در حمایت و همراهی با جوانان هنرمند و متعهد کار بسیار سخت و طاقت فرسایی است، و صد البته در جاهایی تقریبا محال و غیرممکن! اما نیم نگاهی به سال های دفاع مقدس و حضور مؤثر و مسئولانه جوانان در تمامی بخش های دفاع، اثبات می کند که بررسی، شناخت، کشف، جذب، بکارگیری، و سازماندهی هنرمندان جوان کشور با استفاده از امکانات و توانایی های مقوله های هنری از جمله تولید و مشارکت در تولید آثار هنری در سطوح مختلف؛ ارتباط مستمر و برنامه ریزی شده با سیاستگذاران، تصمیم سازان، و مدیران بخش فرهنگ و هنر کشور، و هنرمندان و دست اندکاران این عرصه؛ و معرفی صحیح، دقیق، هنرمندانه، و زیبای فرهنگ و دستآوردهای انقلاب اسلامی در عرصه های گوناگون به اشکال مستقیم و غیر مستقیم در قالب آثار هنری، تصویری زیبا و دل انگیز از ایرانی آباد و مومن، و سرشار از امید را پیش روی مردم و مسئولان می گشاید.
اینکه همیشه انقلاب اسلامی به نیروی جوان وابسته بوده و تمام اهداف انقلاب بر دوش جوانان بوده وخاستگاهش به واسطه آنان تامین شده و جلو رفته جای هیچ شکی نیست. در مسائل علمی، سیاسی، اقتصادی و ... همواره جوانها بودند که خط شکن میدان بودند و حضوری فعال داشتند و لذا حضرت آقا برای استمرار فعالیت های فرهنگی و انقلابی این موضوع را به جوانها یادآوری می کنند تا آنها وظایفشان را فراموش نکنند. جوانان کشور باید روح مطالبه گری را در وجود خود تقویت کنند.
چرا مسئولین فرهنگی کشور دچار روزمرگی شده اند؟ چرا مناسبتی کار می کنند؟ چرا برنامه ریزی و سیاستگذاری کلان در کارهایشان مفقود و گمشده است؟ چرا گنجینه های بی بدیلی که در این کشور همچنان دست نخورده باقی مانده است، هنوز که هنوز است، کسی به سراغ آنها نمی رود؟ آنها که قبله آمالشان آن سوی مرزهاست، اقلا چرا به این کار خوب و پسندیده آنان نگاه نمی کنند؟ آنان که بسیاری از موزه هایشان پر است از منابع و مبادی دیگر کشورها که به صورت های غیرراستانه در آنجا گرد آمده است و بزرگترین اتفاق تاریخشان که به شدت به آن افتخار می کنند، رنسانس است و آن بر پایه کتابهای علمی دزدیده شده از کتابخانه های آندلس شکل گرفته است و اساساً به جز کشورهایی معدود، هیچ تاریخی بدون قتل و غارت و وحشیگری ندارند و جالب تر آن که اصراری بر مخفی کردن آم ندارند؛ آنان، برای خودشان تاریخ می سازند و شخصیت خلق می کنند و به آن شخصیت های واهی افتخار می کنند و از مردمشان و دیگر مردم دنیا می خواهند که خود را به شخصیت های مورد نظر آنان نزدیک شوند. چرا غرب پرستان! این کار آنها را یاد نمی گیرند و به جای آن سعی در به فراموش سپردن گنجینه های واقعی و سرشار از داستان ها، ماجراها، افراد، مفاهیم، ارزش ها، و شخصیت های بسیار بسیار برجسته دارند؟! چه کسی است که تاریخ اسلام و ایران را ورق بزند، ادبیات و شعر اسلام و ایران را مرور کند و بی وقفه با این گنجینه ها روبرو نشود؟ از ایران پیش از اسلام گرفته تا کنون در جغرافیای ایران و ایرانی و از صدر اسلام گرفته تاکنون، ضمن آن که به تعبیر فرهنگ اسلامی، فرهنگ و آموزه های پیامبران عالم تفاوتی با اسلام مبین ندارد؛ همه و همه سرشار از در و گوهر است، منابع غنی ای از درس علم و معرفت و احساس و عاطفه!
البته انصاف نیست که فقط مدیران فرهنگی کشور را در این کوتاهی ها و نقصان های عجیب و غریب مسئول بدانیم. متاسفانه انگار گردی از بیماری مزمن آلزایمر هنرمندان و نویسندگان کشور را نیز فراگرفته است. در حوزه سینما و تلویزیون به فیلم ها و سریال ها که نگاهی بیندازیم صدها بار دستان خود را به دندان حسرت می گزیم که آیا واقعاً این همه آثار روزمره و بی محتوایی که به وفور در تلویزیون و سینما دیده می شود ناشی از خالی بودن گنجینه فرهنگ ایرانی و اسلامی است یا ناشی از بی اطلاعی و کوتاهی و بی دردی و بی انگیزگی بخش قابل توجهی مسئولان و هنرمدان؟
تردیدی ندارم که نیاز به مثال و ذکر نمونه نیست... العاقل یکفی به الاشاره... واگر هم با کمال تأسف این اشاره های مستقیم کارگشا نباشد، ذکر نمونه و مثال هم کاری از پیش نمی برد و باید تنها حسرت خورد و زانوی غم بغل گرفت؛ اما آن چه عجالتاً باید به آن اشاره کنم این است که جوانان کشور باید هم از خودشان و هم از مسئولان و هنرمندان بخواهند تا به جای این همه خزعبلاتی که در قالب فیلم و سریال به خورد جامعه می دهند، کمی هم به گنجینه های مانا و ماندگار دین و مملکتمان بیندازند و کم فروشی نکنند که به زودی عذابی سخت به پیشواز کم فروشان خواهد آمد!!